شهید آیتالله صدر در نوشتاری ضمن تبیین جهت گیریهای آینده حرکت اجتهاد تصریح میکند: انقباض و رسوخ نگاه فردی به شریعت حتی روش فهم نصوص شرعی را هم تحت تأثیر خود قرار داده است .
شبکه اجتهاد: حرکت اجتهاد بر پایه دو عامل اساسی تشخص مییابد و جهتگیریها و مشخصههای خود را [بر اساس آن دو ،] پیدا میکند . این دو عامل عبارتاند از : عامل هدف و عامل فن [و تخصص]؛ و هر اندازه که این دو عامل دستخوش تغییر و تحول شوند ، خود حرکت اجتهاد نیز متحول میگردد .
مقصود از هدف ، اثر و پیامدی است که حرکت اجتهاد در پی آن است و مجتهدان برای ایجاد و تحقق بخشیدن به آن در واقعیت زندگی ، تلاش میکنند . منظور از فن نیز میزان پیچیدگی و عمق روشهای استدلال است که بسته به پیشرفت تفکر علمی ، در هر یک از مراحل اجتهاد ، دگرگون میشود .
اگر بخواهیم جهتگیریهای آینده حرکت اجتهاد را بررسی یا مقداری از آن را پیشبینی کنیم ، راهی جز این نداریم که با دقت ، وضعیت آغازین و ریشه های حرکت اجتهاد را در وضعیت فعلی آن بکاویم و هر یک از این ریشه ها را به یکی از دو عامل پیشین ـ هدف و فن ـ ارتباط بدهیم و در پرتو این دو عامل برآورد کنیم که این ریشه ها در آینده چه شکلی خواهند داشت و چگونه رشد میکنند و [بر این اساس] چه تغییری در حرکت اجتهاد ایجاد خواهد شد .
میتوانیم بحث درباره جهتگیریهای آینده حرکت اجتهاد را به دو بخش ، تقسیم کنیم :
یک . جهتگیریهایی پیش رویی که پیشبینی آنها بر اساس عامل فنی حرکت اجتهاد ، ممکن است .
دو . جهتگیریهایی که میتوان از زاویه هدف ، آنها را پیشبینی نمود .
بر پایه عامل فنی میتوانیم یک اندیشه معین را از زمان ورود آن به حرکت اجتهاد مورد مطالعه قرار داده ، تحولات متعدد آن را از حیث عمق و پیچیدگی بررسی کنیم و بدین وسیله وضعیتی را که این اندیشه پس از پیشرفت فنی خود خواهد داشت ، برآورد کنیم .
در بررسی بر اساس هدف میبینیم که در این زاویه تغییراتی روی میدهد و طبیعی است که تغییر در هدف در بخشهای مختلف حرکت اجتهاد تأثیرات و بازتابهایی خواهد داشت. اگر برآوردی معقول از چگونگی این بازتابها به دست بدهیم، میتوانیم نظرمان را نسبت به جهتگیریهای آینده اجتهاد شکل دهیم.
احساس میکنم که اگرچه بررسی این موضوع از زاویه فنی محض جالب و لذتبخش است، اما هماکنون مجال پرداختن به آن نیست؛ زیرا فرصت پیگیری بحث را از غیرمتخصصین حاضر در مجلس میگیرد . از این رو تنها به عامل هدف میپردازم و مبادی رو به رشد در وضعیت معاصر حرکت اجتهاد ، جهتگیریهای آینده آن از زوایه هدف و چگونگی تأثیر این جهتگیریها بر کل حرکت را بررسی میکنم .
هدف از حرکت اجتهاد چیست؟
گمان میکنم همه ما بر کلیت هدفی که حرکت اجتهاد در پی آن و متأثر از آن است ، اتفاق نظر داریم که عبارت است از توانمندسازی مسلمانان برای اجرای نظریه اسلام در زندگی ؛ زیرا تا حرکت اجتهاد جزئیات و مشخصههای نظریه را دقیقاً مشخص نکند ، پیادهسازی آن ممکن نخواهد بود .
برای اینکه بتوانیم ابعاد هدف را به روشنی درک کنیم باید بین دو عرصه در اجرای نظریه اسلام در زندگی ، تمایز قائل شویم :
یک . اجرای نظریه در حوزه فردی به اندازهای که به رفتار و اعمال فرد، مربوط میشود.
دو . اجرای نظریه در حوزه اجتماعی و برپایی زندگی اجتماعی ـ با همه اقتضائات آن از قبیل روابط اجتماعی و اقتصادی و سیاسی ـ بر اساس این نظریه.
اگرچه حرکت اجتهاد ، در اصل و از حیث نظری هر دو حوزه را مد نظر دارد ؛ زیرا این دو حوزه از منظر اعتقاد اسلامی یکسانند ، اما این حرکت در مسیر تاریخیای که در ساحت شیعه طی کرده ، غالباً فقط حوزه اول را هدفگیری کرده است ؛ به این صورت که ـ در جریان فرآیند استنباط ـ تصویر فرد مسلمانی که میخواهد نظریه اسلام برای زندگی را بر رفتار خود پیاده کند ، در ذهن مجتهد ، مجسم میشود ، نه تصویر جامعه مسلمانی که میخواهد زندگی و روابطش را بر پایه اسلام بنا کند .
این محدودسازی و انقباض در هدف ، ریشه در شرایط واقعی و تاریخی دارد ؛ از آنجا که حکومتها در دورههای مختلف و در بیشتر مناطق با حرکت اجتهاد در اهل سنت مرتبط بوده است ، حرکت اجتهاد در میان شیعیان ـ تقریباً ـ از لحظه ولادت دچار [تبعید و] انزوای سیاسی از عرصههای اجتماعی فقه اسلامی بوده است و این انزوای سیاسی به تدریج باعث شده است که دایره هدفی که حرکت اجتهاد در شیعه برای آن تلاش میکند ، تنگ شود و با گذشت زمان این احساس در وجود حرکت اجتهاد شیعی رسوب کند که حوزه اجرای فردی ، تنها حوزهای است که اجتهاد میتواند در واقعیت زندگی بشر خود را در آن بازتاب دهد و آن را به عنوان هدف خود برگزیند . بدینسان اجتهاد در ذهن فقیه تنها به تصویر فرد مسلمان ، پیوند خورد ، نه جامعه مسلمان .
آغاز تحول و گسترش هدف
پس از فروپاشی حکومت اسلامی بر اثر یورش کافران استعمارگر به کشورهای اسلامی، این انزوا فقط به حرکت اجتهاد در شیعه محصور نماند و فرآیند عزل سیاسیِ حاصل از تهاجم کافران استعمارگر، کل اسلام و فقه همه مذاهب اسلامی را دربر گرفت و پس از آن، بنیانهای فکری دیگری به عنوان زیربنای زندگی اجتماعی ، جای اسلام را گرفت و فقهی که از لحاظ فرهنگی با آن بنیانها مرتبط بود ، جایگاه فقه اسلامی را اشغال نمود.
این تحول اساسی در شرایط امت ، تأثیر بزرگی در حرکت اجتهاد در شیعه داشت ؛ زیرا این حرکت به روشنی تمام ، خطر حقیقی استعمارگران کافر و نفوذ سیاسی و نظامی و مبانی فکری نوین آنها که کیان اسلام و امت را تهدید مینمود ، احساس کرد و این خطر بزرگ چنان شوکی بر آن وارد کرد که باعث شد این حرکت ، کیان اجتماعی امت را نیز به خاطر آورد و کمکم به ضرورت مقاومت و دفع خطر ـ تا حد ممکن ـ باور پیدا کند .
حرکت اجتهاد در جریان مقاومت خود ، تا حدودی دریافت که جنبه فردی پیادهسازی نظریه اسلام برای زندگی ، کاملاً با جنبه اجتماعی آن پیوند خورده است ؛ چراکه با فروپاشی جنبه اجتماعی به تدریج جنبه فردی نیز رو به نابوی گذاشته بود .
از سوی دیگر خود امت نیز ـ پس از آن که حقیقت مبانی فکری جدید و ماهیت تجربههای اجتماعی پوچی را که استعمار بر آن تحمیل کرده بود کشف کرد ـ به تدریج وجود خود را دریافت و به رسالت حقیقیاش که در اسلام مجسم بود ، اندیشید و به طور طبیعی این آگاهی در خود حرکت اجتهاد نیز بازتاب یافت و این احساس را تقویت کرد که اسلام یک مجموعه تجزیهناپذیر است و اجرای فردی نظریه به هیچ وجه نمیتواند از اجرای اجتماعی آن جدا شود یا در صورت تعطیل شدن جنبه اجتماعی ، پابرجا باقی بماند ؛ این احساس را حرکت اجتهاد در طی تجربه تلخ خویش در دوران پس از استعمار ، با تمام وجود درک کرده بود .
همه این امور کمک کرد که حرکت اجتهاد در شیعه به یک حرکت جهادی در راه دفاع از اسلام و تثبیت پایههای آن و نیز به نیرویی در جهت مطالبه اجرای اسلام در همه عرصههای زندگی ، تبدیل شود . در نتیجه به طور طبیعی این حرکت دامنه هدف خود را گسترش داد و به هر دو حوزه اجرای فردی و اجتماعی دیده گشود . گامهای نخست این تغییر را میتوانیم به روشنی در وضعیت فعلی حرکت اجتهاد در شیعه و نتایج آن از قبیل تلاشهایی که برای تبیین نظام حکومت در اسلام ، مکتب اقتصادی اسلام و دیگر بحثهای اجتماعی در اسلام میشود ، ببینیم .
از آنجا که امت در حال رشد است و اسلام را به عنوان دین حقیقی خود در زندگی شناخته است و در محدوده این مفهوم دینی فراگیر از اسلام ، با حرکت اجتهاد شیعی همراه شده است ، طبیعی است که باید بر این نکته تأکید کرد که تحول در هدف مورد نظر حرکت اجتهاد و فراگیری این هدف نسبت به عرصههای اجرای اجتماعی نظریه اسلام ، به تناسب رشد آگاهی امت و استمرار حرکت در مسیر جهادی دفاع از اسلام ، ادامه پیدا میکند و در نهایت به اوج خود خواهد رسید .
برای اینکه بتوانیم ـ بر پایه مطالب گفته شده ـ جهتگیریهای آینده اجتهاد را که از پس تحول در هدف پدید میآید، پیشبینی کنیم، باید به مرحله پیش از آغاز این تحول برگردیم و آثار دوران انقباض هدف در حرکت اجتهاد و جهتگیریهایی را که در نتیجه این انقباض در حرکت اجتهاد ایجاد شده است بررسی کنیم تا از این رهگذر بتوانیم جهتگیریهای آینده حرکت اجتهاد را درک کنیم؛ جهتگیریهایی که پس از آن که تحول یا گسترش در هدف، در ابعاد مورد توقع خود محقق شود، جای جهتگیریهای پیشین را خواهد گرفت.
نتایج انقباض در هدف
انقباض در هدف و توجه محض به جنبه فردی اجرا ، منجر به انقباض فقه از جهت موضوعی شده است ؛ چراکه همواره اجتهاد بر بخشهایی از فقه متمرکز میشود که بیشتر به حوزه اجرای فردی مربوط میشود و موضوعاتی که زمینه را برای حوزه اجرای اجتماعی فراهم میکند ، نادیده انگاشته میشود . این اتفاق بدان جهت روی میدهد که هدف فقه منقبض گشته و ذهن فقیه در هنگام استنباط غالباً بر روی فرد مسلمان و نیاز او به ارشاد متمرکز میشود ، نه جامعه مسلمان و نیاز آن به سازماندهی زندگی اجتماعیاش .
این رویکرد ذهنی فقیه تنها به انقباض فقه از جهت موضوعی منجر نشده است ، بلکه به مرور باعث شده است که فردگرایی به دیدگاه فقیه نسبت به خود شریعت نیز راه یابد . از آنجا که جنبه فردی اجرای نظریه اسلام برای زندگی در ذهن فقیه ریشه دوانده و او عادت کرده است که تنها به فرد و مشکلات او بیاندیشد ، این موضع در دیدگاه او نسبت به شریعت نیز بازتاب یافته و دیدگاه او حالتی فردی پیدا کرده و حال این فقیه فقط در دامنه و محدوده فرد به شریعت مینگرد ؛ گویی که خود شریعت نیز تنها در همان محدوده منقبضی که فقیه برای آن تلاش میکرد ـ یعنی جنبه فردی اجرای نظریه اسلامی برای زندگی ـ کاربری داشته است .
دو مثال ـ یکی اصولی و دیگری فقهی ـ را بیان میکنم که در ضمن آن میبینید که چگونه فردگرایی فقیه در هدف، به دیدگاه او نسبت به خود شریعت ، رسوخ کرده است :
مثال اصولی را از مباحث «دلیل انسداد» انتخاب میکنیم ؛ دلیل انسداد بیان میکند که چون ما میدانیم که در شریعت تکالیفی وجود دارد و امکان علم پیدا کردن به آنها به صورت قطعی وجود ندارد ، پس از ظن برای دست یافتن به تکالیف پیروی میکنیم . اصولیون در نقد این نظریه میگویند : چرا این طور فرض نکنیم که بر مکلف واجب است که در هر قضیه به جای آن که ظن را معیار قرار دهد ، به احتیاط عمل کند؟ و اگر عمل به احتیاط برای مکلف مستلزم حرج بود به مکلفین اجازه داده میشود که به حدی از درجه احتیاط بکاهند که منجر به حرج نشود.[۳]
به روح پنهان در این نظریه بنگرید و ببینید که نگاه فردی به شریعت چگونه بر صاحبان این نظریه ، مستولی شده است . شریعت تنها زمانی میتواند به چنین احتیاطی امر کند که یک تشریع فردی صرف باشد ، اما اگر شریعت ، یک شریعت اجتماعی و بنیانی برای سازمان دهی زندگی جامعه باشد ، چنین چیزی از آن ممکن نخواهد بود ؛ زیرا که رفتار این یا آن فرد ممکن است که بر اساس احتیاط پیش برود ، اما یک جامعه نمیتواند همه زندگی و روابط اجتماعی ، اقتصادی ، تجاری و سیاسیاش را بر پایه احتیاط بنا کند .
و اما برای مثال فقهی به اعتراض مشهوری که فقها به قاعده «لا ضرر و لا ضرار» بیان کردهاند ، اشاره میکنیم . فقها معتقدند که این قاعده وجود هر گونه حکم ضرری در اسلام را نفی میکند ، درحالى که ما در اسلام احکام ضرری بسیاری داریم ؛ مانند تشریع دیات و قصاص و ضمان و زکات که تشریع این احکام در واقع باعث میشود که قاتلی که به دیه و قصاص محکوم شده و شخصی که مال دیگری را تلف میکند و ضمان آن بر عهدهاش آمده و فرد صاحب مالی که باید زکات بپردازد ، ضرر نماید.[۴]
این اعتراض بر پایه نگاه فردی به تشریع شکل گرفته است ؛ چراکه این نگاه باعث شده است که فقها این احکام را ضرری بدانند ، درحالى که در شریعتی که به فرد به عنوان جزئی از جامعه نگاه میکند و او را در ارتباط با مصالح جامعه میداند ، ممکن نیست که چنین احکامی ضرری قلمداد شود ، بلکه این تشریع نشدن ضمان و مالیات است که ضرری به حساب میآید .
یکی از پیامدهای رسوخ نگاه فردی ، تشکیل رویکردی عمومی در ذهنیت فقیهی است که همواره تلاش میکند مشکل فرد مسلمان را با توجیه واقعیت و تطبیق شریعت با آن به هر شکل ممکن ، حل نماید .
به عنوان مثال ، نظام بانکداری مبتنی بر ربا به عنوان جزئی از واقعیتهای اجتماعی زندگی باعث میشود که فقیه احساس کند که انسان مسلمان برای تعیین تکلیف خود در تعامل با بانکهای ربوی دچار مشکل است . وی در این هنگام تلاش میکند از طریق ارائه تفسیری مشروع از واقعیت موجود زندگی ، مشکل فرد مسلمان را حل کند ، بی آن که احساس کند که نظام بانک داری ربوی ، حتی پس از آن که تفسیری مشروع از واقعیت موجود بر پایه دیدگاه فردی ارائه شود ، برای کل زندگی جامعه مشکل ایجاد می کند . و این نیست ، مگر به خاطر آن که ذهن فقیه در فرآیند استنباط ، تنها تصویر فرد مسلمان را مجسم کرده و مشکل را فقط در حدی تصور کرده است که با او به عنوان یک فرد ، مرتبط است .
انقباض و رسوخ نگاه فردی به شریعت حتی روش فهم نصوص شرعی را هم تحت تأثیر خود قرار داده است . از یک سو در فهم نصوص شرعی شخصیت پیامبر یا امام به عنوان حاکم و رئیس حکومت ، مغفول مانده است و در نتیجه مثلاً وقتی نهیای از سوی پیامبر وارد شده باشد ـ مانند آنجا که پیامبر اهل مدینه را از اینکه مردم را از باقیمانده آب منع کنند، نهی فرمود ـ[۵] این طور حکم میکنند که این نهی یا دال بر تحریم است و یا نهی کراهتی است ، درحالى که ممکن است هیچ کدام از این دو نباشد ، بلکه چهبسا این نهی به عنوان رئیس حکومت از جانب پیامبر صادر شده باشد و در نتیجه اصلاً حکم شرعی عمومی از آن استخراج نشود .
از سوی دیگر با بسیاری از نصوص با روح تطبیق بر واقع و استخراج قاعده از آنها ، برخورد نشده است و از این رو بسیاری به خود اجازه دادهاند که یک موضوع واحد را تجزیه کنند و درباره آن به احکام مختلفی ملتزم شوند .
برای توضیح این مطلب از مثالی از کتاب اجاره استفاده میکنم ؛ در کتاب اجاره مسألهای وجود دارد و آن اینکه آیا مستأجر میتواند عین اجارهشده را با اجرتی بیش از اجرتی که خود ، به هنگام اجاره پرداخته به دیگری اجاره بدهد؟ در مورد این مسأله روایاتی وارد شده است که از این اقدام نهی میکنند و این روایات نیز مانند روال غالبی روایات که برای حل موضوعات خاصی صادر شده است ، به موضوعات خاصی پرداختهاند و برخی از آنها مثلاً این اقدام را در خانه اجارهشده و برخی دیگر در آسیاب و کشتی اجارهشده و بعضی دیگر در عمل مورد اجاره ، نهی کردهاند.[۶]
ما وقتی به این روایات با روح تطبیق بر واقع و سازماندهی یک رابطه اجتماعی عمومی بر اساس آنها نگاه کنیم ، پیش از آن که بخواهیم قائل به تجزیه شویم و بگوییم که نهی واردشده تنها به همان موارد تصریحشده ، اختصاص دارد ، درنگ بسیار خواهیم کرد . اما وقتی به این نصوص در سطح نگاه فردی و نه سطح قانونگذاری اجتماعی ، مینگریم به راحتی به خودمان اجازه میدهیم که [موضوع واحد را] تجزیه کنیم .
جهتگیریهای آینده حرکت اجتهاد چیست؟
احساس میکنم سخن بیش از حد مطلوب به درازا کشید و از این رو ، جهتگیریهای آینده را به شما وامیگذارم که خودتان بر پایه مطالب پیشین نتیجهگیری کنید ؛ چه اینکه به طور طبیعی وقتی هدف پیشبرنده و محرِّک اجتهاد ابعاد حقیقی خود را بیابد و هر دو جنبه اجرای نظریه را دربر بگیرد ، به تدریج آثار انقباض پیشین از بین میرود و محتوای حرکت متناسب با وسعت هدف و اقتضائات خط جهادی که حرکت اجتهاد در مسیر آن گام برمی دارد ، شکل میگیرد .
انقباض موضوعی از بین خواهد رفت و امتداد عمودی که بیانگر میزان دقتی است که تفکر علمی به آن دست یافته در مسیر خود به امتداد افقی تبدیل خواهد شد و همه مجالات زندگی را دربر خواهد گرفت .
رویکرد توجیه تعامل با واقعیت فاسد به رویکردی جهادی بدل خواهد شد که سعی دارد واقعیت فاسد را دگرگون سازد و جایگزین فکری کاملی از دیدگاه اسلام برای آن ارائه کند .
هرگونه تصور تنگ و محدود از شریعت، از مفهوم حرکت اجتهاد و ذهنیت فقهی، محو خواهد شد و همه آثار و بازتابهای آن بر مباحث اصولی و فقهی از میان خواهد رفت.
روش فهم نصوص متحول خواهد شد و همه جنبههای شخصیت پیامبر و امام در آن مد نظر قرار خواهد گرفت و تجزیهای که به آن اشاره کردیم هم از بین میرود ؛ البته نه بر پایه قیاس ، بلکه بر پایه فهم ارتکازی اجتماعی از نص ـ همانطور که در بعضی از مباحث شرح داده شده است ـ[۷] ؛ چراکه مفهوم اجتماعی نص ، در بسیاری از موارد ، مدلولی گستردهتر از مدلول لفظی آن دارد .
آن چه گفته شد کلیات جهتگیریهای آینده بر پایه تحول در ماهیت هدف و تبدیل حرکت اجتهاد از حرکتی منزوی ـ از لحاظ اجتماعی ـ به حرکتی مجاهد است که میخواهد اسلام را به عنوان یک مجموعه کامل ارائه کند و رسالت خود را این میداند که امت را نسبت به ضرورت اجرای اسلام در همه عرصههای زندگی ، آگاه نماید .
چون مجال نیست مجبورم به همین حد از سرفصلهای مذکور اکتفا کنم ، درحالى که عمیقاً باور دارم که انقلاب بزرگی که در حرکت اجتهاد برای گسترش هدف و تعمیق رسالت این حرکت و توجه به همه عرصههای زندگی امت و آرزوها و دردهای آن ، به راه افتاده است ، این انقلاب در جنبه هدف ـ زمانی که هدف همه ابعاد حقیقی خود را بیابد ـ به تغییری عظیم در بسیاری از روشها و تصورات و موضوعات ، منجر خواهد شد .
————————————————————-
[۱]. بارقهها؛ ص ۵۱۲.
[۲]. مقالهای که شهید صدر (قدس سره) به رشته تحریر در آورد و به نیابت از ایشان در روز پنجشنبه ۳۰ / جمادی الثانی / ۱۳۸۷ هـ.ق. در یک انجمن ادبی در نجف اشرف، قرائت شد. این مقاله در ابتدا در نشریه «الموسم الثقافی الثانی لجمعیه الرابطه الأدبیه ـ النجف الأشرف» و سپس در مجله «الإیمان»، سال دوم، شماره ۷ ـ ۱۰، ۱۳۷۸ هـ.ق. به چاپ رسید.
[۳]ـ ر.ک : فرائد الأصول ، ج ۱ ، ص ۳۸۴ ؛ فوائد الأصول ، ج ۳ ، ص ۲۲۸.
[۴] ـ ر.ک : بحوث فی علم الأصول ، ج ۵ ، ص ۴۷۱.
[۵] ـ وسائل الشیعه ، ج ۲۵ ، ص ۴۲۰ ، باب «کراهه بیع فضول الماء والکلأ واستحباب بذلها لمن یحتاج إلیها ؛ کراهت فروختن باقیمانده آب و علف و استحباب بخشیدن آن به کسی که به آن نیاز دارد» ، ح ۲ ، در حدیث به جای اهل مدینه ، اهل بادیه آمده است .
[۶] ـ ر.ک: وسائل الشیعه ، ج ۱۹ ، ص ۱۲۴ ، باب ۲۰ از ابواب کتاب اجاره ، ح اول ؛ و باب ۲۲ ، ح ۴ ؛ و باب ۲۳ ، ح اول .
[۷] ـ ر.ک: بحوث فی علم الأصول ، ج ۴ ، ص ۲۳۴.
رسا